علی شیرازی – سخن گفتن یا نوشتن درباره بزرگی چون حکیم ابوالقاسم فردوسی هیچگاه در اندازۀ همچون منی نبوده و نخواهد بود. گفتنیها گفته و نوشته شده و باز هم بزرگانی که اهل خرد و ادب و هنرند در آینده از او فراوان خواهند گفت و نوشت.
شأن بزرگی همچون او بسی بالاتر از آن است که به نوشتههای ناچیز من نیاز باشد. اما آنچه مرا به نوشتن این سطرهای اندک ترغیب کرده بیان نکتهای کمتر گفته و نوشته شده دربارۀ رابطه سینمای ایران و فردوسی است.
سینمای ایران با وجود سختی شرایط و حتی تردیدی که از سوی دولتمردان انقلابی در ادامۀ راه یا تعطیلی همیشگیاش وجود داشت به دشواری توانست از آن گردنۀ سخت، گذر کند و راه به آینده بیابد. باقی داستان را هم همۀ ما میدانیم که سینما در برزخ دولتی و خصوصی بودن معمولاً هر قدر به امروز نزدیکتر شدهایم بیشتر روی کفۀ اولی (دولتی) غش کرده یا دست کم سینمایی از جنس پسند دولتمردان توانسته با عافیت و راحتی بیشتری ادامه حیات پیدا کند.
طبیعی است دولتمردان هم از سینما به سان بیشتر هنرها نگاه خاص خودشان را طلب کرده و بیشتر به جنبههای تبلیغاتی و سیاسی آن روی خوش نشان داده و فیلمهایی با مضمونهای دلخواه و اینچنینی را – حتی – سفارش دادهاند. هرچند در همین بستر هم سینمای مستقل با فیلمسازانی مثل زندهیاد عباس کیارستمی همواره راه خود را به جشنوارههای جهانی پیدا کرده است. اصغر فرهادی نیز تا کنون دو بار برندۀ جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان سال شده است.
اما امروز در بین تمامی بحرانهای اقتصادی و از نوع ارتباط با مخاطب و اکران و تولید و توزیع که سینمای مستقل با آن دست به گریبان است، تکراری بودن سوژهها و محدود بودن فضای لوکیشنها و محل پیشبرد داستان فیلمها نیز به سینمای ایران حالتی فقیرانهتر از قبل داده است.
دیگر نکتۀ مهم نیز پرهیز معمول و تقریباً همیشگی سینماگران ایرانی از اقتباس ادبی برای نگارش فیلمنامه است. هرچند در سالهای نزدیک به امروز قدری این سینماگران به خود آمده و اندکی به نسبت دیروزها به اقتباس ادبی روی خوش نشان دادهاند، اما بر خلاف دیگر سرزمینهای صاحب سینمای برتر که همواره از روی آثار فاخر ادبی فیلمهایی ماندگار تولید کرده یا دست کم به قصد تولید آثار برتر چنین رویکردهایی را از خود نشان دادهاند، سینمای ایران همواره در این زمینه از خود خسّت نشان داده و از این سفرۀ گسترده خود را محروم ساخته است. دلیلش هم فرهنگی بوده یا مربوط به خرید امتیاز ساخت فیلم از روی یک اثر ادبی یا حتی تنبلی مزمن در تبدیل درست یک داستانِ – مثلاً شناخته شده و پرفروش – به فیلمنامه بمانَد…
به هر روی این تنبلی یا دست کم رویکرد کمشمار سینماگران به آثار ادبی، امروز بیش از همیشه خودش را به رخ میکشد و در کنار تمامی علل و عوامل به بنبست رسیدن سینمای فرهنگی و مستقل در ایران میتوان این رویکرد نامهربانانه را هم لحاظ کرد و به جد و جهد در پی جبران آن برآمد.
جالب است که در این بستر، شاهنامۀ فردوسی یکی از سترگترین منابع برای بهرهوری سینمای ایران و دمیدن خونی تازه در رگهای آن است. شاهنامه ضمن آنکه به سبب گذشت قرنها از درگذشت آفرینندهاش دیگر نیازی به خرید حقوق (کپی رایت) و کسب اجازه از مؤلف را ندارد، سرشار از روایتهای دراماتیک و به صورت بالقوه نمایشی و سینمایی است.
عجیب اینکه سینمای ایران نیز فقط در معدود بارهایی به سراغ این گنجینه عظیم رفته که آنها نیز تقریباً در بیشتر موارد ناموفق بوده است. در حالی که امروز سینمای ایران با توجه به جلوههای ویژۀ رایانهای و گذشت بیش از یک دهه از رویکردش به سینمای دیجیتال از نظر فنی هم رشد بسیاری کرده و به استانداردهای روز سینمای جهان نزدیکتر شده است.
به همین سبب میتوان با دستی گشاده به سمت هر کدام از شخصیتهای شاهنامه رفت و روایت حکیم طوس از ایشان را به زیور تصاویر سینمایی آراست.
این کوچکترین ادای دین سینمای ایران به فردوسی و اثر یگانه و سترگ او خواهد بود که در صورت تداوم و کسب تجربههای جدیتر در ادامۀ رویکرد سینمای ما به شاهنامه، حتی میتواند سینمای ایران را به گونهای دیگر در جهان مطرح کند.
نگارنده همین جوری با خودش فکر میکند حالا که چند دهه است سینمای ما از برخی لحاظ در جهان مطرح شده، شاید هیچکس بهتر از ما همزبانان حکیم ابوالقاسم فردوسی نتواند روایتهای او را از رستم، سهراب، اسفندیار، سودابه، سیاوش و بقیه شخصیتهای شاهنامه به زبان هنر هفتم به تصویر بکشد. چنین باد…
26/ق