* محمود باقری الموتی
@mahmood_bagheri_alamooti
بس زحمت بیهوده کشیدیم در این شهر
یک دلبر جانانه ندیدیم در این شهر
منصور انا الحق همه حق بود و حقیقت
بانگی ز انا الحق نشنیدیم در این شهر
افسانه شد آن قصه ی طفلان و مجانین
گلگون سری از سنگ ندیدیم در این شهر
ای شیخ مزن لاف که در خلوت تجرید
صد پرده ی پندار دریدیم در این شهر
آباد ندیدیم یکی خانه ز انصاف
چون جغد به ویرانه چمیدیم در این شهر
ایمن شدم از دست غم و فتنه ی دوران
تا گوشه ی میخانه گُزیدیم در این شهر
تا قسمت ما خون جگر گشت ز ساقی
چون عارف دلخسته چشیدیم در این شهر
در خدمت آن پیر زمان رودکی دهر
المنه لله که رسیدیم در این شهر
خرّم چو ز قزوین نرسیدیم به مقصود
رفتیم به یک گوشه خزیدیم در این شهر
شعر از استاد میرزا علی اکبر خرم قزوینی

در زمانه ای که انسانیت، دروغ. معرفت، گُم. و دزدی پیشه ی خوبیست که از کلان ترین افراد به ظاهر آدم که دارای رتبه، جایگاه و مقام هستند تا پایینترین سطوح جامعه، همه گیر شده، برخورد با فرهنگ و اساتید اهل هنر که دارای روحیه ای لطیف و حساس هستند که به تلنگری گلدان سفالی احساسشان می شکند و شاید دیگر هرگز به هم بند نخورد که خالق اثر شوند، این چه سوداییست که بر سر هنر این مملکت می رود؟!.
دزدی از منزل یکی از محبوبترین انسان هایی که در صورت و سیرت، هر دو،او را انسان واقعی دیدم، این اقدام بدترین نوع برخورد با ایشان بوده که قطعا فرد خاطی که حتما هم خودی بوده جواب در خور و به موقعی دریافت خواهد کرد.
ولی در حال حاضر پیگیری قانونی و قضایی جریان و جدی گرفتن مقوله ی یافتن ساز برای اهل قضا و قضاوت، خود تعریف و توضیح مفصلی می خواهد که شاید در محافل عدل، چندان با ارزش و جایگاه ساز یک هنرمند که عمری با آن مانوس بوده، شناخت نداشته باشند.
یادم هست که بارها استاد خرم می فرمودند: « خانه ی ما دزد آمده بود و وقتی دیده که بنده هیچ جز کتاب ندارم، روی آینه با ماژیک نوشته بود: اکبر آقا ما نمی دانستیم خانه ی شماست، باید یه چیزی هم می آوردیم می گذاشتیم، امضاء، دزد».
اما گویا این بار دزدها بسیار جهت دار و هدفمند آمده بودند که ساز او را بگیرند و ساکتش کنند که دیگر مجانی درس ندهد.
شاید ایشان باعث کسادی آموزشگاه های سطح قزوین شده اند و شاید افراد مخالف پرورش هنر واقعی و فاخر قصد اذیت و آزار احساسشان را دارند. شاید ساختن موسیقی های بی ارزش و فاقد کلام و شعر صحیح و نواختن های بی احساس که نشان از درون مایه ی کوچک و حقیر و سراسر مادی و بی روح بعضی انسان های پست به ظاهر هنرمند و در باطن به هنر، بند بر اینشان می دارد که این چنین پست شوند.
همه این ها شایدهاییست که از کلام و کردار و گفتارشان نسبت به بزرگی مانند استاد خرم دیده ام و دیگر هیچ. حرف بسیار هست و دلگیرم از این همه بی معرفتی ها که روح آدمی را آزار می دهد. فقط حیف آن همه خاطره که با آن سازها و سازنده هایش در طول دوران برای شما استاد عزیز و ارزشمند باقی ماند و گویا فقط خاطراتش باقی ماند. به قول شاعر معروف عاشق:
عمرم گهی به حجر و گهی در سفر گذشت
تاریخ زندگی همه در دردسر گذشت
*مدرس آواز و شاگرد استاد علی اکبر خان ثقفی قزوینی