*علی شیرازی – از کتاب که در این دیار سخن میگوییم دقیقاً از چه چیزی سخن میگوییم؟ چرا اینجا که یکی از قدیمیترین، اصلیترین و اصیلترین مهدها و کانونهای علم، نویسندگی، کتاب و کتابخوانی است به یکی از کمخوانندهترین سرزمینها در زمینه مطالعه کتاب و رونق این اسباب مهم ترویج و نشر علم، فرهنگ، ادب، فلسفه، هنر و مقولههای آموختنی و بهکاربستنیِ دیگر بدل شده است؟
شاید مهمترین ریشه افول نشر و مطالعه کتاب پس از سانسور و ممیزی در این دیار از سیستم آموزشی ناقص، نابسنده و معکوس ما بربیاید که هدف و تأکیدی جز (بر) مدرکگرایی و تستزنی و حفظیات و کلیبافی ندارد. در این کوتاهنوشتار کوشیدهام به عنوان کسی که تاکنون بیش از ده عنوان کتاب نوشته که فقط دو عنوان از آنها منتشر شده و همچنین روزنامهنگاری فرهنگی هنری که کمتر از دو سال در عرصه تخصصی، خبرنگار کتاب بوده است به این آسیبها بپردازم. هرچند که پیداست حرف بسیار دارم و مجال اندک. بنابراین شاید مفیدترین راه فقط اشارههای کوتاه و ردیفبندی شده به آسیبها و مشکلات باشد:
- از دیرباز میدانستیم ناشران نقشی شگرف در رونق بازار مهم کتاب دارند. همین ناشران مثلاً با نویسندگان بزرگی در قوارۀ زندهیادان دکتر عبدالحسین زرینکوب و احمد شاملو قراردادهایی منوپل، طولانیمدت و با داشتن بهره مالی بالا برای این عزیزان میبستند تا خیال خودشان، نویسندگان و دوستداران آثار آنها را از هرگونه حمایت لازم در تداوم نشر آثار برتر و از آن مهمتر تداوم نگارش این آثار راحت کرده باشند. بگذریم که الان تقریباً امکان فعالیت چنان ناشران و چنان نویسندگانی نزدیک به صفر است. دلایل و علل و عواملش را کوشیدهام در سطرسطر این نوشتار شرح دهم…
- مثل تمام عرصهها و «عرضه»های فرهنگی و هنری در این چند دهه که مقولههای فیلم سفارشی، موسیقی سفارشی، شعر سفارشی و بقیه را در برمیگیرد به تبعِ همه اینها دولت در نگارش، نشر و عرضه کتاب سفارشی نیز ید طولایی دارد. این بخش از موضوع بسیار فرق میکند با مثلاً حمایت و در واقع قراردادهای بیمهمانندی که ناشران معتبر تا چند سال پیش با نویسندگان معتبر میبستند. وقتی پای سفارش تضمینشده از دولت به مقوله فیلم و کتاب و موسیقی باز شود پیشاپیش باید آسیبها و انگیزهکشیهای بسیاری را انتظار کشید. دولت همیشه در پی شکار نامهای بزرگ برای سفارشهای- خویش است و وقتی بیشینۀ این نامها به چنین همکاریهایی تن ندهند دولت میکوشد با امکانات، رسانهها و سفرۀ گستردهاش دست به نامسازی در عرصههای مختلف بزند. امروز نوجوانان و جوانان اهل فرهنگ و هنر ما سفارشیسازهای این دو عرصه را بسیار بیش از نویسندگان و متفکران راستین هر دو عرصه میشناسند. بگذریم که ممیزی و سانسور هم از اصلیترین جادههای منتهی به مقصد امروزی است…
- در دهه 1380 پنج شش عنوان کتاب آماده نشر داشتم. ناشری حرفهای اما نه چندان قویبنیه در دیداری به کارهایم علاقه نشان داد و دست به کار همه کتابهایم شد. چند خبرگزاری مثل ایسنا هم خبر نشر کتابها را درج کردند. ممیزی یکی از کتابها را درجا ممنوعالانتشار تشخیص داد؛ فقط به سبب نام کسی که کتاب دربارهاش بود (زندهیاد نصرت کریمی) و آن روزگار میتوانست کتابی بس پرفروش باشد و من و ناشر را از جا بلند کند. ناشر بیچاره به دنبال نشر بقیه کارها بود که روزی به دفترش زنگ زدم تا پیگیر خبرهای مربوط به کتابهایم باشم. دیدم طفلکی با خط دیگرش به دنبال پول بهرهای و درصدی است. بعد هم دفترش را تعطیل کرد و حالا سالهاست از او بیخبرم. یکی از کتابهایم «موسیقی فیلم ایرانی» نام داشت که مقدمهاش را تورج زاهدی عزیز نوشته بود و فقط به دلیل چاپ نشدن در آن سالها حالا دیگر دلیلی بر چاپش با همان شکل و محتوا نمیبینم و مشمول مرور زمان شده و باید قالبش به کلی تغییر کند. در حالی که پانزده سال پیش تورج عزیز خوشحال بود و میگفت با این کتاب تو یک عنوان خوب دیگر به قفسه کمشمار و کمجان کتابهای موسیقی فیلم در کشورمان افزون میشود. اما شوربختانه نشد که…
- داشت یادم میرفت که بنویسم محصول فرهنگی و هنری سفارشی با خودش تولیدکننده و نشردهندۀ سفارشی هم میآورَد که همه جوره موفقیتش پیشاپیش تضمین شده است البته در محدوده کار و هدف تعیینشدۀ خودش. بنابراین صحبت از رقابت که یکی از مهمترین ارکان بقای هر حرفه و عرصه است در زمینه کتاب پیشاپیش باطل و بیهوده خواهد بود.
- سانسور هر بدیای که نداشته باشد(!) حتماً انگیزهکش است و ذهنتعطیلکن. فکر تو هیچ وقت از ریلی که سانسورچی گذاشته این ور و آن ور نخواهد رفت. بنابراین کتاب محصولی نخواهد بود که مردمان در آیینهاش بتوانند و بخواهند چهره خود را ببینند. به نظرم با همین سه سطر عرصه کتاب و کتابخوانی از هر توضیحی بینیاز خواهد بود…
- خب در این مجال کم فقط این را میشود گفت و افزون کرد که زمانه هم دیگر شده است؛ نکتهای بسیار بدیهی که همگان آن را میدانند. پسندها، عادتها و خواستهای انسان دیجیتال بسیار فرق میکند با مثلاً انسان دو سه دهه پیش. نشر کتاب الکترونیک شاید نخستین واکنش به این تغییر بود. بنابراین به قول مشهور و جاودانۀ حافظ: «عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی»…
* روزنامهنگار، آوازخوان و مدرس آواز ایرانی