ندا حائری – میبینم که باز من دوباره یه چرخ دور خودم زدم که شما انسانهای جوگیر که اساسا فکر میکنید خیلی باهوشید، بساط جشن و سرورتون رو برپا کنید و به بهانهی نو شدن من، کار و زندگی رو تعطیل کنید و بزنید به دل جاده.
البته میدونم که امسال هم مثل پارسال قراره خیلی بافرهنگ و با شخصیت باشید و نه مسافرت برید و نه پیکنیک. احتمالا مثل تعطیلات عید نوروز پارسال قراره بشینید توی خونه و نون بپزید و کمی ورزشهای موزون بکنید و از ویروسهای پراکنده در اطرافتون حرفهای قلمبه و سخن بزرگان یاد بگیرید!
احسنت بر شما. خداوکیلی من این همه هوش و استعداد برتر آریایی رو که میبینم دلم میخواد دیگه نچرخم و هی به مشتری با اشارات و نظر میگم که این شهابسنگها رو درست منحرف کن که بیان صاف بخورن وسط این گربهی خسته و غمگین و هم خودشون خلاص بشن و هم من از دستشون راحت بشم.
واقعیت اینه که اوایل سال 99 خیلی هم سال بدی برای من نبود. همهی تحفههای دوپا در اقصینقاط دنیا نشستن توی خونه و در سطح معابر تردد نکردن و من و بقیهی موجودات تونستیم یه نفسی بکشیم. کاش این ترستون از ویروسهای تپل ادامه پیدا میکرد و همینجوری توی خونههاتون موندگار میشدید و تهش از بیکاری بهمدیگه گیر میدادین!.
حیف شد واقعا! خیلی زود وا دادین! من با کلی امید و آرزو چرخش جدیدمو به دور خورشید شروع کرده بودم که یهو قوانین عجیب و غریب گذاشتین و اول گفتید استفاده از وسایل نقلیهی عمومی ممنوع و هرکی هر چهارچرخ و دوچرخی داشت برداشت آورد توی خیابون و با افتخار تونستین پدر ریههای اتمسفر منو دربیارید و رکورد آلودهترین هوا در تابستان رو مال خود کنید!.
بعد که دیدین هوا خیلی پسه و ملت باید برن سرکار و اینطور که نمیشه، گشت و گذار رو آزاد کردین و مردم همینجوری اومدن توی خیابون، بدون ماسک و هیچی و شروع کردید به گفتن اینکه: این ویروس تپله و روی هوا نمیمونه و باید ضدعفونی کنید سطوح رو و هی دستاتون رو بشورید و هرجا میرید الکل با خودتون ببرید و هی الکلهای تقلبی و غیرتقلبی کردید توی حلق اتمسفر ما تا جاییکه هرچی نیتروژن و گوگرد توی اتمسفر من بیچاره بود هوای اکسیژن زد به سرشون و من هی مجبور شدم اکسیدهای گوگرد و نیتروژن رو به فرزندی قبول کنم و هی راه رفتید و گفتید پیف پیف چقدر بو میاد!.
خب معلومه که بو میاد بزرگوار! کمتر الکل ول کن توی هوا که منم کمتر مجبور شم پدرخوندهی این ترکیبات بدبو بشم! راه مذاکرات فیمابین رو خودت بازمیکنی بعد میشینی غر میزنی که بو میاد؟!
خیلی پررویی خداوکیلی!. غیر از اینا دیدم که چطوری سوخت کم آوردین و مجبور شدین اون اسمشو نبری که همهی دنیا بهش میگن سوخت مازوت ولی شما بهش میگین مازاد ترکیبات نفتی حاصل از پالایش و ویرایش نفت، رو بسوزونید و دمار از روزگار اتمسفر و خود من بیچاره دربیارید! دیگه کار به جایی رسیده بود که حتی صدای ماه هم دراومد و یه شب به من نزدیک شد و گفت: “زمین جون، میگم راه نداره اینا بیان روی سطح من مزرعه بزنن و بیریت کویین استخراج کنن که انقدر دود نکنن تو حلق تو و این منظومهی بیچارهی شمسی؟!” یعنی میخوام بدونید آوازهتون حتی تا اورانوس و ونوس و نپتون و زحل هم پیچیده بیچارهها!!.کل خبر خوبی که میشد از سرزمین چهارفصل شما گرفت یه مهاجرت امید از سیبری به اونجا بود که اونم انقدر اذیتش کردید که از کشورتون رخت بربست و برای همیشه رفت!.
حالا میگن شاید برگرده ولی با این شکار غیرقانونی پرندگان مهاجر و این آنفولانزای حاد مرغی که شماها راه انداختین من بعید میدونم دیگه این پرنده و امیدش اون طرفا پیدا بشن!
حالا هی حرف گوش نکنید! حالا هی خودسری کنید! حالا هی “صلاح مملکت خویش، خودشان دانند” راه بندازین!. اصلا شماها که انقدر تحلیلگر و همهچی بدونید بگید ببینم اول مرغ گرون شد یا تخممرغ؟! اصلا میخوام بدونم اول خودتون رفتید توی صف روغن، برنج، گوشت تنظیم بازار و موز و خیار بعد آریایی اصیل شدید یا کلا روی ژن آریایی این علاقه به صف به صورت خودکار، نصب شده؟!.
حالا از همهی این حرفا که بگذریم، من این همه دور سر خودم و خورشید چرخیدم و هی شب شد و صبح شد، چرا این شنبهای که انقدر وعدهشو میدادین پیداش نشد پس؟! کجاست اون شنبهی موعود که قراره از فرداش همهچیز به حالت عادی برگرده؟! سرکاری بود یا شما چیزهایی می دانید که ما سیارات از آن سر درنمیآوریم؟!
حالا خوبه خودتون هم به این حقیقت اذعان دارید که من مادر زمین هستم و مثل یک مادر نمونه از جیک و پوک زندگیهاتون خبر دارم!. حالا چون به روی خودم نمیارم دلیل نمیشه شماها هم هرکاری دوست دارید بکنید! اصلا بذارید باباتون بیاد میگم تکلیف منو با شما و این بلاهایی که سر من میارید و این واکسنهایی که نمیزنیدروشن کنه! صبر کنید برسیم خونه، من میدونم و شماها! بی ادبا!.