اسداله قربان زاده – فریال مستوفی، نامی آشنا در حوزه صنایع فولاد و معدنی ایران است. مرور زندگی او حکایت از سرگذشت یک انسان موفق دارد که قرار است، دنیای رنگارنگی را در عرصه کسب و کار تجربه کند. فارغ از تمامی مصائب مسیر به ایران باز می گردد و تلاش بر این است تا ایده های ذهنی خود را بارور سازد. مستوفی از یک خانواده ریشه دار نوگرا در دزفول است. دوست داشت تا مسیر خانوادگی شان را ادامه ندهد و وارد دنیای تجارت شود. ادامه تحصیل او در خارج از کشور دیدگاه و نگرش او را به دنیای کسب و کار تغییر می دهد. بعد از گذشت سال ها رهسپار ایران می شود تا تجربه های خود را این بار با نگاه و دانش جدید پیاده کند. اکنون با گذشت بیش از دو دهه توانسته نام خود را ورد زبان ها بیندازد. نوروز بهانه ای شد تا پای صحبت های او بنشینیم:
کمی از پیشینه خانوادگی تان برایمان بگویید.
اجدادم همگی از ملاکان، زمینداران و مستوفی آن زمان بودند و پدرم به رسم اجدادمان حرفه کشاورزی را در پیش گرفت. پدر و مادر من جلوتر از زمانه خود یعنی بیش از آنچه در آن زمان عرف بود به تحصیلات اهمیت میدادند. به طوری که والدینم همیشه تمام تلاش خود را بهکار میبردند که بهترین امکانات تحصیلی در اختیار من، خواهر و برادرم قرار بگیرد و تنها همین توقع را داشتند که ما خوب درس بخوانیم و تحصیل کردن را فقط به منظور گرفتن مدرک دنبال نکنیم و به عبارتی دیگر این امکانات بالقوه را به بالفعل تبدیل کنیم و شاید به همین دلیل بود که زودتر از سن ورود به مدرسه، تحصیلاتمان را شروع کردیم.
چرا مسیر پدرتان را برای کار ادامه ندادید؟
نمیخواستم پیشه پدرم را دنبال کنم. هر چند شیوهای که او با آن به کشاورزی میپرداخت، کاملاً مدرن، مکانیزه و فراتر از زمان خود بود؛ اما من نمیتوانستم از تمایلاتم برای ورود به عرصه تجارت دست بکشم. در حالی که ورود به این وادی، بدون کسب تجربه محکوم به شکست بود.
با این اوضاع دور راه اندازی شرکت را خط کشیدید؟
برای مدتی فکر تاسیس شرکت را از ذهنم پاک کردم. میخواستم قدری تجربه کسب کنم و بهترین گزینه برای کسب تجربه و ورود به متن جامعه، دانشگاه بود بنابراین تصمیم گرفتم در دانشگاه تدریس کنم. البته سن زیادی نداشتم و گاه از دانشجویانم قابل تشخیص نبودم و شاید هم به این دلیل بود که رابطه صمیمانهای میان من و آنها وجود داشت که البته این رابطه صمیمی به مذاق سایر استادان خوش نمیآمد.
در آن مقطع چند سال در دانشگاه تدریس کردید؟
حدود سه سال در دانشگاه تدریس کردم و در نهایت پس از سه سال، وقت آن فرا رسیده بود که مقدمات تاسیس شرکت را فراهم کنم اما در آن زمان حوادث پیش از انقلاب در حال شکلگیری بود و دانشگاهها یکی پس از دیگری تعطیل میشد و اعتصابها هم رو به افزایش بود.وضعیت به گونهای شد که نه در دانشگاه امکان ادامه فعالیت وجود داشت و نه میتوانستم شرکتم را راهاندازی کنم.
در ادامه چه کردید؟
با تعطیلی دانشگاهها، فاصله من از جامعه بیشتر شد و چون تحمل این وضع برایم آسان نبود؛ بار دیگر به انگلستان بازگشتم اما این بار یک همراه نیز در کنار من بود. پیش از آنکه برای دومین بار عازم انگلستان شوم، ازدواج کردم و به همراه همسرم، عازم این سفر شدم و فعالیتمان را از همان جا شروع کردیم به طوری که همچنان در مدیریت شرکتها در کنار یکدیگر هستیم.
چه سالی به ایران بازگشتید؟
من در سال ۱۳۷۲ بار دیگر به ایران بازگشتم؛ زمانی که جنگ به پایان رسیده و دوران سازندگی آغاز شده بود. در این مدت تجربیاتی در حوزه تجارت و داد و ستد کسب کرده بودم و حرفهای را که دوست داشتم شروع کردم. میخواستم تجربیاتم را در ایران به کار ببندم.
شرایط کار در ایران را در آن سال ها چگونه دیدید؟
دوستان و اطرافیانم بر این عقیده بودند که من نمیتوانم در ایران فعالیتی داشته باشم و با استدلالهایشان سعی میکردند مرا منصرف کنند. اما من توجهی نکردم و گفتم تا این شرایط را از نزدیک لمس نکنم، نمیتوانم قضاوتی داشته باشم. اطرافیانم حتی تاکید میکردند که زنان در شرایط حاکم بر جامعه ایران، امکان فعالیت اقتصادی ندارند. خوشبختانه به ایران آمدم و دیدم که شرایط مساعد است، بنابراین شرکتی برای مدیریت پروژه تاسیس کردم. ظرف دو تا سه سال پس از آغاز به کار شرکت، نخستین پروژهام را در فرآیند یک مناقصه برنده شدم.
فعالیت شما با چینی ها از چه سالی کلید خورد؟
در سال۱۳۷۵ یا ۱۳۷۶ بود که برای نخستین بار به چین سفر کردم. در آن زمان چین به تازگی به جرگه کشورهایی که سیاست درهای باز را دنبال میکردند، پیوسته بود. چین از پتانسیلهای بسیاری برخوردار بود. در آنجا با تعدادی از شرکتهای چینی برای همکاری در پروژههای ایران مذاکره کردم و تفاهمنامههایی را امضا کردیم.
اکنون شرکتی که من مدیریت آن را بر عهده دارم، به همراه شرکتهای چینی و اروپایی برای اجرای پروژهها با یکدیگر متحد میشویم و پروژهها را به اجرا میرسانیم. اما بیشتر پروژههایی که به این شکل به اجرا در آمده است متعلق به حوزه فولاد و معدن است. در این میان با اینکه علاقهمند بودم نقطه آغاز فعالیتهایم ایران باشد، جبر زمانه مرا مجبور کرد که شانس خود را در انگلستان محک بزنم. اولین شرکتم را در آن کشور تاسیس کردم.
چرا انگلیس؟
شاید علت انتخاب انگلستان برای شروع به این دلیل بود که چندین سال در این کشور زندگی کرده و با اصول و قواعد زندگی و کار آشنا بودم. با اینکه شروع یک فعالیت اقتصادی- تجاری در همه جای دنیا مشکل است.
بزرگترین پروژهای که داشتید از نظر مالی و حجم کاری چه بوده است؟
پروژه فولادسازی ارفع بزرگترین کار ما تاکنون بوده است. معمولاً اینطور بوده که ما در یک کار بزرگ یک قسمت از کار را میگرفتیم و مثلاً در بخش مهندسی یا تجهیزات کار میکردیم اما فولادسازی ارفع را به طور کامل گرفتیم و از کار مهندسی گرفته تا تامین تجهیزات و ساخت آن را بر عهده داشتیم. یعنی از هیچ شروع کردیم و کلید را تحویل کارفرما دادیم. دو پروژه بزرگ دیگر هم داریم. یکی گندلهسازی در سنگآهن مرکزی است که شامل یک خط پنج میلیون تنی است. این را بگویم که در دنیا کشورهایی که بتوانند یک خط پنج میلیون تنی گندلهسازی بزنند بسیار محدود هستند. یک پروژه گندلهسازی دیگر هم در بندرعباس داریم.
هزینه پروژه ارفع چقدر بود و چطور در مناقصه این پروژه برنده شدید؟
اول بگویم که یکی از موضوعاتی که باعث رضایت من شده این است که ما همیشه در کارهایمان قیمتشکنی کردهایم. ما پروژه فولاد ارفع را با 132 میلیون یورو قرارداد بستیم در حالی که همین پروژه قبلاً حداقل200 میلیون یورو هزینه اجرا داشت. در زمانی که ما برای گرفتن این پروژه رقابت میکردیم شرکتهای دیگری هم بودند که در نهایت دو شرکت در دور نهایی رقابت باقی ماندیم. ما قیمت 132 میلیون یورو را داده بودیم و شرکت رقیب رقم پیشنهادیاش 175 میلیون یورو بود. با اینکه ما در زمینه تجهیزات هم بهتر عمل کرده بودیم و باید نمره فنی بیشتری نسبت به رقیب میگرفتیم. ما کوره140 تن داشتیم در حالی که شرکت رقیب کوره 120 تن در طرح خود داشت. با این همه در همین طرح هم مدت زیادی طول کشید تا ما را برنده اعلام کنند. نمیدانم شاید خودی نبودیم. اما در نهایت ما برنده شدیم. در طول این سالهای فعالیت، شرکتهای رقیب ما هم فهمیدهاند که باید قیمتهایشان را پایین بیاورند.
چرا شما را بیشتر با پروژه های فولای می شناسند؟
من بزرگترین پروژههای فولادی مملکت را انجام دادم. مثل زرند با ظرفیت ۴۰۰ هزار تن، پروژه گندله سازی به ظرفیت ۵ میلیون تن مشغول انجامش هستم، ۷ پروژه فولادی استانی را که هر کدام ظرفیت یک میلیون تنی دارند انجام میدهم. من اقتصاد خواندهام، کارم مدیریت است و توانستهام برای این پروژهها دو میلیارد دلار فاینانس(سرمایه خارجی) بگیرم. نمیخواهم بگویم از مردان بالاترم ولی هیچ فرق و محدودیتی بین خانمها و آقایان نمیبینم».
آیا اعتقادی به تبعیض جنسیتی دارید؟
حوزه تخصصی فعالیت اقتصادی من در بخش معدن است و گاهی با این سؤال و این نگاه مواجه میشوم که این کار، کاری مردانه است. واقعیت این است که من هیچ اعتقادی به محدودیتهای جنسیتی ندارم. اصلاً در ذهنم چنین تقسیمبندیای وجود ندارد که این کار مردانه است و آن کار زنانه است. من اعتقادم به توانایی شخصی هر فردی است که هیچ ارتباطی به جنسیتش ندارد. محدودیتهای قانونی و سنتی در زمانی که فقط مرد نانآور خانواده بود و زن کارش مدیریت منزل، میتوانسته مفید باشد. اما در دوره فعلی اصلاً چنین چیزهایی نمیتواند وجود داشته باشد. در زمان حاضر چطور ممکن است درآمد خانوده فقط بر دوش یک نفر باشد؟ نمیتوانیم بگوییم فقط یک مرد باید درآمد خانواده را مدیریت کند و زن در خانه بنشیند و مدیریت خانه را انجام دهد. بنابراین چرا زنان هم برای کسب درآمد خانواده دخالت نکنند و نباشند؟ من با هر نوع محدودیتی مخالفم. هر بار هم که پای مصاحبهای در خصوص زندگی حرفهای و شخصی مینشینم، همین نکته را گوشزد میکنم.
علت موفقیت شما در راه اندازی کسب و کارها چیست؟
شاید یکی از دلایلی که من توانستم کسب و کار موفقی راه بیندازم، همین بود که در خانوادهای بزرگ شدم که محدودیتهای جنسیتی در آن اصلاً معنایی نداشت. از زمان بچگی، پدر و مادرم بین من و برادرم هیچ تفاوتی برای هیچ کاری قائل نمیشدند. بنابراین من میتوانستم، هر کاری را که دلم میخواهد انجام دهم. هرگز در هیچ سنی از دوره کودکی و نوجوانی احساس نکردم که چون دختر هستم، محدودیتی برای بازی، شیطنت یا انجام کارهای جدی دارم. بنابراین بر اساس تجربه شخصی خودم میگویم که تربیت جنسیتی برابر باید از خانواده شروع شود و بعد به اجتماع رود. در دهه۵۰، زمانی که در سنین جوانی خواستم تحصیلات دانشگاهی داشته باشم و کسب و کار شخصی راه بیندازم، از نظر خانوادهام برایم هیچ محدودیتی وجود نداشت و خیلی هم تشویقم میکردند. پدرم چهار سال پیش فوت کردند، تا آن زمان، یعنی 91 سالگی ایشان، من در هر جای دنیا بودم، تمام روند کاریام را ریز به ریز برایشان تعریف میکردم و از ایشان راهنمایی میگرفتم. در کانون زنان کارآفرین هم چند سال است که برای بالا بردن استانداردهای شغلی زنان تلاش میکنیم.
از سختی های کارتان برایمان بگویید.
اکنون بیش از 25 سال است که به ایران بازگشتهام و به علت مشغلهای که دارم مدام در سفر هستم که البته به دلیل این سفرها و پروازهای طولانی، بسیار خسته میشوم. فکر میکنم ساعاتی که در پرواز هستم از شیفت کاری یک خلبان هم بیشتر باشد.
در کنار این خستگیها، مسائل مختلف، تنشها و مشکلات را هم باید تحمل کرد. در انگلستان که بودم حدود دو سال طول کشید که کارم را شروع کنم و پس از پنج سال کسبوکار شرکت رونق بیشتری یافت. حتی وقتی آمدم ایران با اینکه تجربه فعالیت در اروپا را داشتم بعد از دو سال توانستم اولین پروژه را در اختیار بگیرم و پس از شش تا هفت سال به مرحلهای رسیدم که میتوانم بگویم از نحوه فعالیتم راضی هستم. در پروژههای صنعتی اگر در مناقصهای پیروز شوم خوشحال میشوم؛ اما اگر موفق نشوم، با کمال میل میپذیرم و به رقیبم هم تبریک میگویم. اما اگر این باخت حقم نباشد پیگیری میکنم تا حقم را بگیرم. من همیشه این نکته را به همکارانم در شرکت گوشزد میکنم که باید بهترین باشند. اگر این گونه باشد میتوانیم از حق خود دفاع کنیم.
چالش های سد راه بانوان برای تجارت را در ایران چگونه می بینید؟
در پاسخ به سوال شما در رابطه با مشکلات یک زن در امور تجاری باید بگویم که با وجود مشکلات موجود کاری در ایران همانند سایر کشورهای در حال توسعه، موانعی وجود دارد اما این موانع به دلیل زن بودن باعث نشده که دلسرد و یا منصرف بشوم اما در برخی مواقع شاهد هستم که اصول و مقررات به درستی رعایت نمیشوند.
تمام پروژههایی که من در ایران مدیریت آن را برعهده گرفتهام از طریق مناقصه بوده است. یعنی بر اساس رقابت. رقبای ما هم شرکتهای بزرگ بینالمللی هستند. در این مناقصات، پیشنهاد فنی و مالی شرکتها بررسی میشود. مواردی را شاهد بودیم که پیشنهاد ارائهشده شرکت ما، چه از لحاظ فنی و چه مالی برای پروژه مناسب نبوده است و من با کمال میل این مطلب را پذیرفتهام اما اگر برخلاف مقررات و حقیقت عمل شود و بهرغم مناسب بودن پیشنهاد فنی و مالی، مناقصهای را از دست بدهیم، با شدت و حدت با این مساله برخورد میکنم و سعی میکنم حقوق پایمالشدهمان را محقق کنم.
بزرگترین شکستی که تاکنون در کسبوکارتان متحمل شدهاید، چه بوده است؟
اصطلاحی که در میان شرکتهای مقاطعهکار وجود دارد این است که میگویند، قیمتی در مناقصات پیشنهاد کنیم که بر رقبا پیروز شویم. آنها در زمان شرکت در مناقصات میدانند که با قیمتی که پیشنهاد کردهاند ضرر میکنند. اما ما هرگز دست به چنین اقدامی نمیزنیم. همواره قیمتی را پیشنهاد میکنیم که بتوانیم پروژه را با آن تکمیل کنیم. یکی از دلایلی که فکر میکنم سبب شده من به راحتی وارد این حرفه شوم، این بود که من همیشه سعی کردهام خودم باشم و تظاهر نکردهام.
اهل آشپزی هستید؟
آشپزی به نظر من یک هنر است. من به این هنر اینچنین که فقط غذایی پخته و خورده شود، نگاه نمیکنم. این نوع آشپزی از دست همه برمیآید. من میگویم باید برای آن وقت گذاشت. اما به دو دلیل، من زیاد آشپزی نمیکنم. به این دلیل که وقت آن را ندارم و دیگر اینکه، آدمی عجول هستم. بنابراین فکر میکنم نمیتوانم آشپز خوبی باشم. البته گهگاهی که آشپزی میکنم، دستپختم خوب است.
با ریسک پذیری چقدر میانه دارید؟
شدید. خیلی دوست دارم کارهایی که ریسک دارد انجام دهم. من از چالشها استقبال میکنم. شاید بهتر باشد بگویم که دوست ندارم خواستههایم را به راحتی بهدست بیاورم. اگر برای بهدست آوردن آنچه میخواهم تلاش کنم، در این صورت دستاوردی که داشتهام، برایم لذتبخش و ارزشمند است. برای همین من رقابت را دوست دارم اما یک رقابت سالم.
در بازار سهام هم فعالیتی دارید؟
بیشتر دوست دارم، فعالیتهایمان آثار ملموسی داشته باشد و درگیر کارهای عینی باشیم برای همین جذب بازار سهام و خرید و فروش سهم نشدیم.
با کدام بانکها بیشتر مراوده دارید؟
بیشتر بانک ملت و صادرات. این را باید بگویم که ما یک ریال از بانکهای ایرانی تسهیلات دریافت نکردهایم. البته از بانکهای خارج از ایران وامهایی دریافت کردهایم. جز این، تحت هیچ شرایطی از هیچ بانک ایرانی تقاضای وام نکردهایم و در آینده هم تقاضا نخواهیم کرد. اما از دوستان میشنویم که پروسه دریافت وام طولانی است. واقعیت این است که من هیچگاه به هیچ بانکی مراجعه نکردهام. شاید باور نکنید اما نمیدانم در حسابم پول هست یا نیست. این را حسابداری شرکت میداند. من بانک نمیروم.
از میان روزنامهها، کدام یک را مطالعه میکنید؟
از روزنامههای داخلی دنیای اقتصاد و گاهی ایران را میخوانم. هفتهنامه تجارت فردا را هم خودم میخوانم و هم همسرم به دقت مطالعه میکند. از نشریات دیگر هم تیترهایشان را مرور میکنم. البته در شرکت که هستم، وقتی برای مطالعه نیست؛ روزنامهها را به خانه میآورم. عادت دارم قبل از خواب مطالعهای داشته باشم و در این زمان نگاهی به روزنامهها میاندازم و سعی میکنم مطالب و مقالات خوب نشریات را گلچین کنم و بخوانم.
روزنامه خارجی هم میخوانید؟
بله، هرالد تریبیون و تایمز را هم از طریق اینترنت میخوانم.
با این همه مشغله اهل کتاب خواندن هم هستید؟
بله، همیشه باید کتاب برای خواندن داشته باشم. هرگاه تعداد کتابهای نخواندهام کم میشود باید به آن اضافه کنم که کم نیاورم. برای همین همیشه تعدادی کتاب دارم که باید برای خواندنشان برنامهریزی کنم.
کلام آخر؟
ما خانوادگی عادت داریم که برای انجام کارهای سخت تلاش کنیم. از آنجا که شخصاً ایران را دوست دارم و این آب و خاک را قسمتی از وجود خودم میدانم به همین دلیل حاضر هستم همیشه در راه توسعه آن مبارزه کنم.